سیاست و ژورنالیزم در شعر
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 105
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 110
بازدید ماه : 476
بازدید کل : 248281
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : کامران

سیاست علمی است که به سطح آگاهی افراد جامعه ارتباط دارد. و ژورنالیزم عین این مفهوم را ارتباط به اجتماع ارائه میکند . یعنی به هر اندازه, رشد و بیداری ملتی تبارض کند مطبوعات در آن جامعه رشد میکند . یکی دیگر از نماد ها یا نشانه های رشد ملتها که پیوسته توانسته است در دل جوامع ظهور کند و بی پروا به پیش برود ، پدیده شعر است ، وشعر که تراویده بسیار شگرف ، بسیار زیبا و پر مایه ذهن انسانها است.

شاعران همواره بیانگر احوال جوامع بوده بررسی های آنان نقد ها دیدو جهان بینی آنان همواره از دوره از دوره مشخص نظام مشخص و حتی انسانهای مشخص سخن می گوفه است در شعر هر دوره میتوان شگفتی های آن دوره ان دوره را جزئیات مکو نات و روابط آنرا مطالعه کرد زیرا شاعران با برداشت خود از جامعه آنرا دو باره پی ریزی میکند یعنی منطقی ترین باز پرداخت بطور غونه می بینیم اوضاع سیاسی، اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی ترین سیستم در شعر مولوی چگونه بیان شده است.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بکشای لب که قند فراوانم آرزو ست

بشنیدم از هوای تو آواز طـــبل باز

باز آمدم که ساهد سلطانم آرزوست

یعقوب وار واز سفاها همی زنـــــم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزو ست

بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود

آواره گی کوه و بیابانم آرزوست

زین همراهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم داستانم آرزوست

جانم ملول گشت و زفرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول

آ ن های و هوی نعره مستانم آرزوست

گویا ترم زبلبل اما ز رشک آن

بهداشت بر دهانم و افغانم آرزو ست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نوشود جسته ما

گفت آنکه یافت می نوشود آنم آرزو ست

یک دشت جام باده و یک دشت زلف یار

رقـــــــــص چنین میانه و میدانم آرزوست

بزرگترین پیام این شعر انسان گرایی است و رسیدن به مرحله تکوین شخصیت که نایب خداست و به عنوان خلیفه او به زمین حکومت میکند در اینجا مولوی به عنوان یک تحلیلگر ، سیاست مدار و یک ژورنالیست زمان و انسان را نقد میکند که بزرگتین مفهوم و عنصر خود را که همانا تجلای معنویت انسانی است فراموش کرده اند فرعون گشته اند میدارند . حق کشی میکنند و بخدا تمکین ندارند . خونریز و غدار اند بد عهد و بد کردار اند که از این خوی و خواص درد صفتی و دیو منشانه آنها دیگر دیگران آواره گی گزیده و طرف کوه و بیابان میروند.

حضرت مولانا از این زمان کج مدار آنقدر بیزار است که میگوید حتی چراغ بدست هم نمیتوان انسان را در یافت که در آن آرزو باشد خویش و تن داری باشد بزرگ مردی و بزرگ منشی خدا بینی و خدا پرستی و بنده پروری باشد . پس پیام یک نوشته خیلی قوی ژورنالستیکی را در این شعر میتوان دید.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب